تبادل لینک
هوشمند
برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان دیوونگی
های فسقل
دوکتورکوچولوم
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 69
بازدید کل : 11592
تعداد مطالب : 69
تعداد نظرات : 264
تعداد آنلاین : 1
سلام.این شعرو گذاشتم ولی یادم رفت بگم که اینو خودم نوشتم.از این به بعد باز هم از شعرام میذارم مثل وب قبلیم.
«شقایق»
شاید آن حرف فریدون،که گفت:
«بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم»
هوسی بیش نبود
شاید آن قلب پر از درد،که زخمی ست درآن
پر تشویش نبود
اندر آن ظلمت شب
شاید از جانب دوست
هدیه اگر می دادند
جام من زهرنبود
همدمم مار نبود
هدیه ام نیش نبود
شاید آن غنچه ی سرخی که نشسته لب حوض
جوری که در آن قصه بگفتند،نیست
شاید او سرخ نیست
شاید آن تیغه ی کوچک به تنش،خار نیست
شاید آن غنچه ی کوچک که نشسته لب حوض
غنچه ای بیش نیست
شاید آن سحر که از غصه نجاتت دادند
وندر آن ظلمت شب،اب حیاتت دادند
تونمی فهمیدی
که درآن ظلمت شب
اب تو الوده
کوششت بیهوده
و دلت اشوب است
تو نمی فهمیدی
که در آن تاریکی
روشنایی خوب است
شاید آن عشق پر از شور ونشاطی که نظامی
از آن دم می زد
عشق مابین دل خسرو وشیرین،نبود
شاید آن شور ونشاط
مال آن دوره ی پیشین نبود
شاید آن حس قشنگ
شاید آن عشق،دگر
خوب وشیرین نبود
شاید ای یار عزیز
آن همه دغدغه ها،کشمکش وشادی ها
وان همه مستی از مِی،غم وبی تابی ها
راست نبود
گرچه زیبا بُود و پاک،ولی
آن همه عشق،دگر عشق نبود
پاک نبود
بی کم وکاست،نبود
بشنو ای یار عزیز
شاعری گر بزند
حرفی از جانب حق
مطمئن باش که او سهراب است
چه شقایق باشی
چه گل میخک ویاس
بشنو ای یار عزیز
زندگی
اجبار است.
نظرات شما عزیزان: